اعتمادبهنفس ملی یک مفهوم پیشینی است. خود کاری انجام نمیدهد، خطی نمینویسد و سدی نمیسازد، اما در به وجود آمدن هر امکانی حضور خود را ضرورت میبخشد. مفهومی کمی نیست. نمیتوان با آمار و ارقام و کمیتسازی، آن را نشان داد. این مفهوم با آنکه از عینیات تأثیر میپذیرد، اما خود از مفاهیم ذهنی است. از جمله امور موجود در سطح با قابلیت دستیابی سریع نیز نیست و در بلندمدت در عمق ذهن جمعی یک ملت حک میشود؛ البته این امر مانع از آسیبدیدگی سریع آن نیست.
پرداختن به چنین مفهومی نیازمند استقلالبخشی به هویت و ذهنیت است. باید ابتدا پذیرفت که جامعه جمع جبری افراد نیست، بلکه پس از تجمع اجزای سازندهی آن، فضایی بینالاذهانی نیز شکل میگیرد. ویژگیهای این فضای بینالاذهانی است که قوامبخش هویت جمعی با تکیه بر ذهنیت جمعی میشود و هویت جمعی است که اعتمادبهنفس جمعی را در خود میتواند بپرورد.
از جمله کارهایی که امام راحل در دوران پانزدهسالهی نهضت اسلامی خویش انجام دادند، بازسازی دوبارهی این فرایند بود. طراحی چارچوبی اسلامی برای فضای بینالاذهانی، وارد نمودن انگارههای اسلامی بر ساختارهای ذهنیت ملی (مانند بازخوانی دوبارهی تاریخ مشترک ایرانیان براساس مفاهیم طاغوت و مستضعف) و برپایی دوبارهی آن ساختارها (تعریف مردم مسلمان ایران بهعنوان مردمی به دنبال عدالت) که موجب شکلگیری هویت ملی جدیدی برای جامعهی ایران گشت. واژهی جدید نباید با این نقد روبهرو شود که این هویت و پایههای آن پیش از حضرت امام خمینی (ره) نیز وجود داشتند و امام آنها را تجمیع و خالص نمود؛ چراکه به باور نگارنده، کار امام فراتر از تجمیع بود.
امام اندیشههای آسمانی را به سطح زمین آوردند. به اندیشههای صرفاً نظری، حالتی عملی و امکانی بخشیدند و آنها را مناسب شرایط زمانی و مکانی شکل دادند. اندیشههای اسلامی تا پیش از امام (ره) تا حدود بسیاری دچار تحریف در عمل شده بودند. بهطور مثال، اسلام سیاسی به نظریاتی مانند ضلاللهی سلطان مسلمان تنزل داده شده بود. امام مقابل این تحریفات در سطح جامعه ایستادند، تعریفی دیگر ارائه دادند و برمبنای تعاریف ارائهداده (به جامعه)، هویت ملی ایران اسلامی را شکل دادند.
اعتمادبهنفس ملی یک مفهوم پیشینی است. خود کاری انجام نمیدهد، خطی نمینویسد و سدی نمیسازد، اما در به وجود آمدن هر امکانی حضور خود را ضرورت میبخشد. مفهوم کمی نیست. نمیتوان با آمار و ارقام و کمیتسازی آن را نشان داد. این مفهوم با آنکه از عینات تأثیر میپذیرد، اما خود از مفاهیم ذهنی است.
هویت ملی ایجادشده در رابطه با مفهوم اعتمادبهنفس ملی، حالتی از تأثیر و تأثر را دارد. به آن شکل و معنا میدهد و از طریق آن، خود را تقویت میکند. جهت شکلدهی و معنادهی به آن، به غرب میپردازد. نحوهی این پرداخت، خود یکی از تفاوتهای هویت ملی اسلامی با دیگر مدلهای هویت ملی است. غرب در نگاه این هویت، اوج نیست، بهشت نیست و حتی در مسیر بهشت هم نیست. در نتیجه، نباید نسبت به آن احساس حقارت کرد. شکل نگاه به غرب، در این هویت، موجب ساخته شدن اعتمادبهنفس ملی میشود.
حقارت را نفی میکند و عقبماندگی را نه به کمی ذاتی ایرانیان، بلکه به سلطهجویی غرب نسبت میدهد. میتوان این پرسش را طرح کرد که مگر در هویتهای ملی مبتنی بر ناسیونالیسم نیز چنین نگاهی به غرب وجود ندارد؟ پس چرا سعی در جداسازی نوع نگاه هویت ملی-اسلامی به غرب و برپایی اعتمادبهنفس ملی براساس آن میشود؟ در پاسخ باید گفت خود ناسیونالیسم و مفاهیم مندرج در آن، مفاهیمی برگرفته از غرب مسخشدهاند. هویت ملی مبتنی بر ناسیونالیسم، در پی ساخت جهانی جدید نیست، بلکه تنها در پی جابهجایی قدرت و ثروت در جهان موجود است.
اعتمادبهنفس ملی ساختهشده بهقدر تقویت خود، به هویت ملی اسلامی تشخص میدهد و امکان تجلی آن را فراهم میسازد. یکی از ضرورتهای وجود اعتمادبهنفس ملی، همین امر است. این تجلیبخشی از طریق حفاظت از هویت ملی اسلامی میسر میشود. انقلاب اسلامی امکان پیادهسازی هویت ملی-اسلامی را فراهم کرد و دفاع مقدس از آن حفاظت نمود. بدون وجود اعتمادبهنفس ملی در ساختارهای هویت ملی-اسلامی، این امکان میسر نبود. اعتمادبهنفس ملی زمینهی لازم برای انجام اموری را فراهم ساخت که نتیجهی عمیق و روانی آن امور، حفاظت و تقویت از هویت ملی اسلامی بود.
در دههی هفتاد، مفهومی با عنوان تهاجم فرهنگی در گفتمان انقلاب اسلامی بیان شد. این مفهوم بیانگر تغییر حالت تبادلات فرهنگی میان تمدنها از حالت تأثیر و تأثرپذیری، به حالت هجوم و مقابله بود. در برخورد با فرهنگ غربی، گفتمان انقلاب اسلامی متوجه شد که این فرهنگ نه در پی تبادل، بلکه در پی تهاجم است. این تهاجم، ویژگیهای یک تهاجم آگاهانه و هدفمند را داشت، از جمله ایجاد تردید در میزان توانمندیها. این تردید موجب تضعیف اعتمادبهنفس ملی خواهد شد و این تضعیف در دو وجه، خود را نشان خواهد داد.
وجه سطحی دست نیافتن به اهداف به سبب عدم اطمینان به توانمندیهای ملی است و وجه عمیقتر، آسیب دیدن هویت ملی اسلامی. به این نحو که اگر ما نمیتوانیم، چه کسی میتواند؟ غرب. تغییر نگاه به غرب از عامل عقبماندگی به عامل پیشرفت، موجب حاکم شدن دوبارهی انگارههای غربی و ساختهشدهی فضای بینالاذهانی در چارچوبی غربی است. در نهایت، هویتی ازخودبیگانه شکل خواهد گرفت که در بهترین حالت، به دنبال جایگزینی ملت غربیشده با ملل غربی در امکان دستیابی به قدرت و ثروت است؛ بدلی که میخواهد جای اصل را بگیرد.
میتوان بسیاری از گفتارهای روزمرهی عموم مردم را بهعنوان شاهد مثال این تهاجم و رسوخ نسبی آن، بیان نمود. اما اهمیت گفتار و رفتار نخبگان بیش از گفتارهای عموم مردم در رسوخ تهاجم ذکر شده است. بیان واژهی نتوانستن در گفتار و رفتار نخبگان جامعه (و یا دادن وعدههای واهی و نتوانستن انجام آنها) مسیر چنین رسوخی است. برخی از نخبگان جامعه باید بار دیگر سعی در شناخت جامعهی خود نمایند و واقعبینی را به کمبینی توانمندیها تعبیر ننمایند. مردم یک جامعه به آیین و روش نخبگان خود عمل میکنند.